می دونید چیه...من دیگه واقعا بریدم..اصلا خدایی نیست که صدامو بشنوه..اگر می شنید الان ۲۰ ساله که دارم صداش می کنم.بهش می گم تنهام...بهش می گم شوهرم را دوست ندارم و یه عشق می خوام که بتونم ادامه بدم.ولی خدا اصلا صدامو نشنیده...باها ش قهرم...دلم تنگه...داغونم...خسته ام
در حالی دارم زندگی می کنم و نقش یک آدم خوشبخت را بازی می کنم که دلم پرازغم و غصه است..از تنهایی دارم می میرم ولی همش نشون می دم که همه چیز عالیه و همه چیز خوبه...دلم تنگ کسی هست که دوستش دارم ولی دیگه نمی تونم باهاش باشم...من تو زندگی خیلی تنهام...نگید خدا را داری..آره خدا رو دارم و خدا رو خیلی هم دوست دارم..ولی من عشق می خوان کسی که دوستش داشته باشم...دوستم داشته باشه..کنارم باشه...دستم را بگیره..کسی که ببوسمش...کسی که ببوستم و من لذت بوسه ی او را تا بوسی بعد با خود داشته باشم...تنهام...تنهام...تنهام....
دیگه همه چیز تمام شد....برای همیشه من را ترک کرد و رفت...از فکر اینکه با کسی دیگه دوست بشه و ازدواج کنه دارم دیوانه می شم...دارم دیوانه می شم
بازم این دلتنگی لعنتی ....باز این دل گرفته وپر از بغض....باز دلم برای کسی تنگ می شه که به خاطر اینکه نمی دونه چطوری به من محبت کنه هزار و یک تهمت و بد و بیراه از من شنیدو دیگه کوچکترین سراغی هم از من نمی گیره..خدایا کمکم کن....خدایا زندگی بدون عشق داره دیوانم می کنه....خدایا دارم دیوانه می شم..کمکم کن...
آخ که چقدر دلم گرفته.از همه چیز ناامید شدم.خیلی خسته ام.خدایا کمکم کن.من باید چه کار کنم؟؟
دلم خیلی برات تنگ شده...خیلی بی حوصله شدم.ولی وقتی یاد اتفاقات گذشته می افتم ازخیر هر چه دلتنگی هستش می گذرم..دلم می خواد یکی باشه که دوستش داشته باشم و دوستم داشته باشه...خدایا این خواسته زیادیه!!!؟؟؟؟
افکار روشن و آسانی که درباره عشق داشتید تبدیل به عشقی پیچیده و دشوار شود. ممکن است شما همچنان ترجیح بدهید که خود را درگیر احساسات تان نکنید و این کار را با سرگرم کردن خود بوسیله فردی از اطرافیان تان انجام میدهید. اما قادر نخواهید بود که در کارهایتان پیشرفت کنید مگر اینکه آنها را اول دسته بندی و بعد اولویت بندی کنید. تلاش برای رسیدن به چیزهای دور از دسترس و دشوار را رها کنید و قدر آن چیزی که درست در جلوی شماست را بدانید.
امروز که نوشته های وبلاگم را بعد از گذشت تقریبا یک سال، مرور کردم ،متوجه شدم که هنوز داستان تکراری من ادامه داره...و جالبه که هنوز نتونستم حس خوبی نسبت به او داشته باشم...و دو حالت داره یا اینکه اعتماد به نفس قوی داره یا این که خیلی پررو هست که البته این دومی بیشتر بهش می یاد.....خیلی دلم گرفته
بلاخره موفق شدم چهارشنبه سوری ببرمشون مراسم خودمون ...تعطیلات رو رفت شهر خودشون ...روز اول غید بهم زنگ زد...همه اینا خوب بود...دو بار هم از مسافرت برام اس ام اس داد.
روز دوم عید:
خوش می گذره؟
جای شما خالی زود بر می گردم.
فقط همین؟؟؟؟؟؟؟؟
ا....می یام می گم.
همین الان بگو.
........................................۴ روز بعد...
سلام .خوب هستید؟
ممنونم
بچه ها خوبند؟جایی نرفتید؟
ممنونم.نه جایی نرفتیم.شما خوبید؟
مرسی.پس فردا می یایم.
مگه مامان اینا نمی یان؟
چرا می یان.من رو به عنوان راننده نگه داسشتن.
خوش بحالشون که راننده دارند.
.................................
۴روز بعد
سلام .خوب هستید؟
ممنون.تو جاده هستیم.داریم برمی گردیم.
بعد از هر سقوطی صعودی بعد از هر شبی ، روزی وجود دارد. ذهنت را روی راه حل ها متمرکز کن. برای بیرون آمدن از یک اتاق باید در رو پیدا کنی، نه اینکه به دیوارها فکر کنی
فقط از تو ممنونم همین....خیلی دوست دارم.اگه تو نبودی من باید چکار می کردم....
امروزدلمخیلی برای غریبه تنگه،خیلی زیاد....دوست دارم....
همه دوست دارند که به بهشت بروند, ولی کسی دوست ندارد که بمیرد - جان لوییس
خدایا مرگ او زود هنگام بود..لعنت به شنبه ای که با مرگ آغاز می شود....هیچکس مثل تو نبود....
خدایا چگونه باور کنم مرگ او را......چگونه باور کنم تنهایی و بی کسی او را....از همه آدمهایی که نوشدارو را بعد از مرگ سهراب می اورند ،بدم می یاد....
باید برای سفر کوتاه خارج از کشور آماده بشم..دخترم بی تابی می کنه...و من اما در آغوش خدا پنهانم......احساس می کنم از روزی که باهاش دعوا کردم بیشتر هواسش به منه...خیلی دوست دارم ...ممنونم که تنهام نذاشتی.........می دونستم که تنهام نمی ذاری...تو را در آغوش گرفته ام و گریه می کنم و تو را با تمام وجودم لمس می کنم....دوستت دارم دوستت دارم .و از اینکه تو را دارم به خودم می بالم ای عزیز......
یه عالمه دعوا و کمی کتک!نه اون تقصیر داره و نه من!بیچاره گناهی نداره....خدا از سر تقصیر باعث و بانیش نگذره....خدایا خودت کمک کن...چقدر امروز گریه کردم...خدایا کمک کن
آخ که چقدر دلم گرفته...از این همه دورویی از این همه بی اعتمادی...از این همه دهن بینی این موجود آشغال...
ای کاش می دونستم که با یه بچه طرفم...ای کاش می دونستم خلا زندگیش از اول این بود....و ای کاش نابود بشه..ای کاش خدا به سزای اعمالش رسیدگی می کرد...شاید هم این بازی اس ام اس هم یه جور تقاص از طرف خدا باشه....هی روزگار !ای داد بیداد!!.....ما چی فکر می کردیم و چی شد؟؟؟؟؟؟؟خدایا مشکلم با شوهرم را هزار برابر کرد....تو که می دونی... تو که می دونی... تو که می دونی ....تو که می دونیییییییییییییییییی.......پس چرا هیچ کاری نمی کنی چرا چرا چرا چرا چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دیشب خواب دیدم یه مرد مسن با زنش یه تسبیح بهم دادند..اونم تو یه شلوغی و زمانی که تردید داشت که بده یا نده،بلاخره داد.....تسبیح خیلی قشنگ بود تو یه کیف چرمی بسیار زیبا....
کسی می تونه تعبییرش کنه؟؟؟
گاهی که از سادگی خودم دلگیر می شم وقتی سادگی تو را در مقابل آدم های فرصت طلب و بی ادب به معنی واقعی می بینم،به خودم امیدوار می شم...لااقل من را کسی با انار نمی خره....
مسافر از اتوبوس پیاده شد،«چه آسمان تمیزی!» و امتداد خیابان غربت او را برد.
۲۳:۴۴ دوشنبه شب.......
و فکر کن که چه تنهاست
اگر که ماهی کوچک،دچار آبی دریای بیکران باشد.
۲۳:۵۰
احساس یک فضانورد عصیانگر را دارد که به جای برگشتن به زمین،به سرعت به اعماق کهکشان میگریزد(مطرود).....موفق و سلامت باشی.بای
۰۰:۱۸
روز سه شنبه ۸:۳۶ تا ۸:۵۲ نتونست متقاعدم کنه....
خودمونیما...عجب ادم احمقی است این آدم....از آدم های دهن بین باید بر حذر شد.البته احمق بیشتر بهش می یاد....
دلم خیلی گرفته...نه دوست دارم حرف بزنم و نه گریه کنم.دخترم برعکس امروز خیلی حرف می زنه...گاهی هم غر می زنه که بریم خرید پالتو.....اصلا حوصله ندارم.....صبح از محل کارم بهم به خاطرکم کاری اخطار دادند....می ترسم از کار مونده از درس رانده بشم...
ساعت ۳ یه اس ام اس خالی فرستادم جواب نداد...بی خیال.....نه پشیمونم و نه خوشحال...
۱۲ روزه که وبلاگ نویسی را شروع کردم.الام که وبلاگ را باز کردم و عدد ۱۰۰۰را دیدم خوشحال شدم.تو این ۱۲روز۱۰۰۰نفر از وبلاگم بازدید کردندو این یعنی اینکه من تنها نیستم....با تشکر از همه شما دوستای خوب و صمیمی...چه اونهایی که با نظرات زیباشون من را همراهی کردند و چه اونایی که فقط خوندند و رفتند....برای همه شما آرزوی موفقیت دارم....
عجیب دلم براش تنگ شده.ولی نه برای این آدم،برای دوست قدیمیم..برای دوستی که دوستش داشتم ولی هر وقت یادم می یاد که این آدم دیگه اون دوست قدیمی من نیست .از خیردلتنگی می گذرم.....خدایا به من کمک کن....
ز اس ام اس فرستاده..و گفته که تازه دارم می فهمم تو چی می گی.زندگی یهو سخت شد!منظورش گرفتاری های منه~~~
غریبه دلم برات تنگ می شه.....کریسمس مبارک عزیزم...
I thought as you are in your holidays you will forget me:
I will not forget.... if I forget ...I will forget also about myself...that means that I will be just and only sleeping
هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند.
شب یلدا مبارک!
به شدت غمگینم.حتی با خداهم دیگه حرف نمی زنم.پیش خودم فکرمی کنم که اون که همه چیزارو می دونه اگه بخواد کاری کنه می کنه...دیگه خسته شدم از بس که بهش گفتم ......
می ترسم تا مرز افسردگی پیش برم.باورم نمی شه این احساس را یه آدم به ظاهردوست برات بوجود اورده باشه.اصلا اهل نفرین نیستم.ولی با تمام وجود از خدا می خوام که هر چه صلاح می دونه انجام بده......
فقط دلم می خواد خدا بهم کمک کنه...ولی تا دیر نشده.....از خیلی ها دلگیرم...ولی می دونم باعث و بانیش فقط یه نفره....
دیروز صبح ساعت ۹زنگ زد.من جواب ندادم.مبدا بودم.تازه رسیده بودم.دیگه واقعا ازش بدم اومده..خیلی پروه.باورش شده که می تونه با زندگیم بازی کنه شاید...ولی کور خونده....
:صدرحمت به آقای الف .خیلی ازشماقابل احترامتر واعتمادتره....شماازنظرمن هیچی نیستید.
:اکی.ممنون
:نمی خواد مظلوم نمایی کنید.شماقابل اعتمادنیستید.ادامه دوستی باشما یعنی پذیرش کسانی امثال ف و بی لیاقتی من...مطمئن باشید کاملا از دلم بیرونتون کردم.آدمهایی هستند که بتونم بهشون اعتمادکنم...تا دیروز اس ام اس های عاشقانه با ف ردوبدل می کردید وبه قول خودش در حسرت ازدواجش سوختید،و امروز می خواید با احساس من بازی کنید...من اجازه نمی دم امثال شما با احساسم بازی کنند.
بریدخدارا شکرکنیدبا این که زن هستم اینقدر شهامت دارم که حرفامو رک بهتون بگم.ومثل شما نیستم که از پشت خنجر بزنم.حتی می تونم باشهامت بهتون بگم که کسی را خیلی دوست دارم......والبته اونم عاشق منه.حاضره هر کاری کنه ولی ناراحتی من را نبینه.نیازی هم به پر کردن خلا زندگیش با من را نداره.اینو گفتم که خیالتون از بابت من راحت باشه و نگران من نباشید!!!!
:اکی چشم.فهمیدم.ساعت ۱۴:۵۲
........................................
سه ساعت بعد....ساعت ۱۷:۲۵ باز زنگ زد.....و من جواب ندادم....کسی می دونه با یه همچین آدمی چه کار باید کرد؟؟
شمالیاقت امثال ف را دارید.خجالت نمی کشید تو عروسی ف شرکت می کنیدو هنوز به من زنگ می زنید.می شه لطفا پاتون را از زندگی من بیرون بکشید؟
دیروز چندبار رجکت کرد.بعد از دو سه مرتبه اس ام اس داد که زنگ می زنه.اصلا رفتاراش به آدمیزاد شبیه نیست.هر وقت خودش دلش می خواد تماس می گیره...هر وقت خودش خواست می کوبه می یاد در خونه...درست مثل اینکه با یه کالا طرفه......تایپیست لاتین هم سراغ نداشت...تا حالا هرکاری که ازش خواستم برام انجام نداده...این معناش گرفتاریه یا بی توجه ای.....من یه دوست گرفتار و خودخواه نمی خوام.
امروز ساعت ۹صبح دوباره زنگ زدومن جوابش را ندادم.خدایااگراین شیطانه من را نجات بده و اگردوست کمکم کن.....فکرم را سخت به خودش مشغول کرده....خدایا به من راه را نشون بده.وعشق واقعی را برام بفرست..کسی را که من دوستش داشته باشم و حاضرباشه به خاطرم هر کاری که از دستش بر می یاد انجام بده....
ازچی بگم وقتی دلم از تو دور مونده.وقتی قلب پاک تو هیچی از من نمی دونه .حرف غمگین دلم جز تو کسی را نمی خواد....از چی بگم تا دل من لحظه ای آروم بگیره....دیو سیاه غصه ها تو ی کدوم شب می میره....نمی دونم دلم برای کی دلتنگه.فقط می دونم که خیلی دلم گرفته....
برگشتی و همه معادلات را به هم زدی..برگشتی و نمی خوای به خودت هیچ سختی بدی...برگشتنت خیلی بی معناست...برو و هرگز برنگرد..برو تنهام بذار...تو که نمی تونی دردی را دوا کنی و شدی یه بار اضافی....تو که اگه دستت بیاد هر لحظه سختی ببینی فرار می کنی....برو دیگه نمی خوام ببینمت...داشتم دوباره زندگی را شروع می کردم...برو چی از جونم می خوای...برو می خوام به خودم فکر کنم به غریبه فکر کنم که سالها آرومم کرد تا بتونم ادامه بدم...از زندگی من برو بیرون.......من غریبه رو می خوام و فقط اونو دوستش دارم........غریبه دوست دارم دوست دارم.....
:صبح جلسه می رید شما؟
:نه
:من می رم پیش عموم.
:من شهرداریم.
:اکی!پس یه وقت دیگه؟
:سکوت .......
:چه کار کنم؟
:مطمین شدم که زبان من را نمی فهمید....اینه جبران دلخوری های گذشته!!؟راحت بخوابید..... وخوابای خوب ببینید.شب خوش.به قول مطرود(من یک گرامافون قدیمی هستم و او یک آهنگ غمانگیز خاطره ساز. صفحه خط افتاده است، یک قسمت از آهنگ را مدام دوبارهخوانی میکنم.)
:اکی.. معذرت دیگه هیچوقت نمی گم.
تو را خدا دیگه برو.......دست از سرم بردار....تو که من را نمی فهمی.....