هرگز برای عاشق شدن، به دنبال باران و بهار و بابونه نباش. گاهی در انتهای خارهای یک کاکتوس به غنچه ای می رسی که ماه را بر لبانت می نشاند.
شب یلدا مبارک!
به شدت غمگینم.حتی با خداهم دیگه حرف نمی زنم.پیش خودم فکرمی کنم که اون که همه چیزارو می دونه اگه بخواد کاری کنه می کنه...دیگه خسته شدم از بس که بهش گفتم ......
می ترسم تا مرز افسردگی پیش برم.باورم نمی شه این احساس را یه آدم به ظاهردوست برات بوجود اورده باشه.اصلا اهل نفرین نیستم.ولی با تمام وجود از خدا می خوام که هر چه صلاح می دونه انجام بده......
فقط دلم می خواد خدا بهم کمک کنه...ولی تا دیر نشده.....از خیلی ها دلگیرم...ولی می دونم باعث و بانیش فقط یه نفره....
دیروز صبح ساعت ۹زنگ زد.من جواب ندادم.مبدا بودم.تازه رسیده بودم.دیگه واقعا ازش بدم اومده..خیلی پروه.باورش شده که می تونه با زندگیم بازی کنه شاید...ولی کور خونده....
:صدرحمت به آقای الف .خیلی ازشماقابل احترامتر واعتمادتره....شماازنظرمن هیچی نیستید.
:اکی.ممنون
:نمی خواد مظلوم نمایی کنید.شماقابل اعتمادنیستید.ادامه دوستی باشما یعنی پذیرش کسانی امثال ف و بی لیاقتی من...مطمئن باشید کاملا از دلم بیرونتون کردم.آدمهایی هستند که بتونم بهشون اعتمادکنم...تا دیروز اس ام اس های عاشقانه با ف ردوبدل می کردید وبه قول خودش در حسرت ازدواجش سوختید،و امروز می خواید با احساس من بازی کنید...من اجازه نمی دم امثال شما با احساسم بازی کنند.
بریدخدارا شکرکنیدبا این که زن هستم اینقدر شهامت دارم که حرفامو رک بهتون بگم.ومثل شما نیستم که از پشت خنجر بزنم.حتی می تونم باشهامت بهتون بگم که کسی را خیلی دوست دارم......والبته اونم عاشق منه.حاضره هر کاری کنه ولی ناراحتی من را نبینه.نیازی هم به پر کردن خلا زندگیش با من را نداره.اینو گفتم که خیالتون از بابت من راحت باشه و نگران من نباشید!!!!
:اکی چشم.فهمیدم.ساعت ۱۴:۵۲
........................................
سه ساعت بعد....ساعت ۱۷:۲۵ باز زنگ زد.....و من جواب ندادم....کسی می دونه با یه همچین آدمی چه کار باید کرد؟؟
شمالیاقت امثال ف را دارید.خجالت نمی کشید تو عروسی ف شرکت می کنیدو هنوز به من زنگ می زنید.می شه لطفا پاتون را از زندگی من بیرون بکشید؟
دیروز چندبار رجکت کرد.بعد از دو سه مرتبه اس ام اس داد که زنگ می زنه.اصلا رفتاراش به آدمیزاد شبیه نیست.هر وقت خودش دلش می خواد تماس می گیره...هر وقت خودش خواست می کوبه می یاد در خونه...درست مثل اینکه با یه کالا طرفه......تایپیست لاتین هم سراغ نداشت...تا حالا هرکاری که ازش خواستم برام انجام نداده...این معناش گرفتاریه یا بی توجه ای.....من یه دوست گرفتار و خودخواه نمی خوام.
امروز ساعت ۹صبح دوباره زنگ زدومن جوابش را ندادم.خدایااگراین شیطانه من را نجات بده و اگردوست کمکم کن.....فکرم را سخت به خودش مشغول کرده....خدایا به من راه را نشون بده.وعشق واقعی را برام بفرست..کسی را که من دوستش داشته باشم و حاضرباشه به خاطرم هر کاری که از دستش بر می یاد انجام بده....
ازچی بگم وقتی دلم از تو دور مونده.وقتی قلب پاک تو هیچی از من نمی دونه .حرف غمگین دلم جز تو کسی را نمی خواد....از چی بگم تا دل من لحظه ای آروم بگیره....دیو سیاه غصه ها تو ی کدوم شب می میره....نمی دونم دلم برای کی دلتنگه.فقط می دونم که خیلی دلم گرفته....
برگشتی و همه معادلات را به هم زدی..برگشتی و نمی خوای به خودت هیچ سختی بدی...برگشتنت خیلی بی معناست...برو و هرگز برنگرد..برو تنهام بذار...تو که نمی تونی دردی را دوا کنی و شدی یه بار اضافی....تو که اگه دستت بیاد هر لحظه سختی ببینی فرار می کنی....برو دیگه نمی خوام ببینمت...داشتم دوباره زندگی را شروع می کردم...برو چی از جونم می خوای...برو می خوام به خودم فکر کنم به غریبه فکر کنم که سالها آرومم کرد تا بتونم ادامه بدم...از زندگی من برو بیرون.......من غریبه رو می خوام و فقط اونو دوستش دارم........غریبه دوست دارم دوست دارم.....
:صبح جلسه می رید شما؟
:نه
:من می رم پیش عموم.
:من شهرداریم.
:اکی!پس یه وقت دیگه؟
:سکوت .......
:چه کار کنم؟
:مطمین شدم که زبان من را نمی فهمید....اینه جبران دلخوری های گذشته!!؟راحت بخوابید..... وخوابای خوب ببینید.شب خوش.به قول مطرود(من یک گرامافون قدیمی هستم و او یک آهنگ غمانگیز خاطره ساز. صفحه خط افتاده است، یک قسمت از آهنگ را مدام دوبارهخوانی میکنم.)
:اکی.. معذرت دیگه هیچوقت نمی گم.
تو را خدا دیگه برو.......دست از سرم بردار....تو که من را نمی فهمی.....
یکی میدونه که دوستش داری، یکی نمیدونه دوستش داری! بیچاره اونی که فکر میکنه دوستش داری........
ای ساکنان سرزمین ساده خوشبختی ای همدمان پنجره های گشوده در باران بر او ببخشایید بر او که از درون متلاشی است اما هنوز پوست چشمانش از تصور ذرات نور می سوزد و گیسوان بیهوده اش نومیدوار از نفوذ نفسهای عشق می لرزد فروغ فرخزاد
خیلی دلم برات تنگ شده..اگر چه هرگز ندیدمت.ولی اینو بدون که عشق تو تا ابد تو دلم می مونه...گاهی فکر می کنم خیلی خوبه که تو هرگز نخواهی فهمید که تنها عشق منی....وهیچوقت اینجا را پیدا نخواهی کرد،چرا که حتی زبان فارسی را هم نمی دونی...ولی بدون که خیلی دوست دارم...ولی این رسمش نبود...خیلی تنهام ...خیلی......به بودنت نیاز دارم...خیلی بی معرفتی!
حیف که نمی تونم دوست داشتنت را باور کنم.امیدوارم حدسم غلط باشه....بعد از یک سال برگشتی دوباره ابراز علاقه می کنی که چی؟